مقاله حاضر به بررسی رابطه بحران پوچ گرایی با معنای زندگی در عصر مدرن می پردازد. بحث در این باره که آیا لازمه مدرنیسم و تجدّدطلبی و علم و پیشرفت و عقل گرایی آن است که معنای زندگی از منظر دین از ساحت های زندگی بشر کنار گذاشته شود، از جمله مسائل مهم و مباحث سرنوشت ساز و چالش برانگیز بین اندیشمندان دینی و روشنفکران سکولار طی چند قرن گذشته بوده و زندگی بشر امروزی را تحت تاثیر خود داده است. برخی از اندیشمندان سکولارهمچون نیچه و سارتر چنین ادعایی مطرح کرده اند. بحث درباره صحّت این فرضیه و اینکه معتقدان آن چه دلایلی بر ادعای خود اقامه کرده اند و آیا از نظر علمی و تاریخی، چنین ادعایی قابل اثبات است یا خیر، و اینکه چگونه می توان بطلان این ادعا را ثابت کرد، و بررسی رابطه این مسئله با بحران پوچ گرایی در دنیای مدرن، مسائلی هستند که این نوشتار سعی کرده است بدان ها بپردازد.