در میان موجودات محسوس جهان ما، فقط انسان است که می تواند هویت واقعی خویش را با علم آگاهانه حضوری بیابد، خود را فراموش کند؛ هویت واقعی خود، یعنی روح انسانی خود را بفروشد و از خودبیگانه شود. در دوران معاصر که شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، انسان را به توجه دائمی نسبت به دنیای شلوغ و پر زرق و برق پیرامون خود سوق می دهد و زمینه کافی برای غفلت از خویشتن فراهم است، خودشناسی، اهمیت بیشتری می یابد و جذابیت توجه به اعماق درون خود، روزافزون می گردد. هدف اصلی این نوشتار با روش (تحلیلی ـ توصیفی و با استفاده از کتب، اسناد و منابع کتابخانهای مرتبط)، بررسی مسأله از خودبیگانگی و تأثیر خودشناسی و توجه به بُعد روحی انسان در درمان آن است. در یک جمع بندی به اختصار می توان گفت، از خودبیگانگی انسان به خاطر آن است که حقیقت انسانی خود را نشناخته و می خواهد با دنیا قرار بگیرد در حالی که باید طالب حق شود؛ انسان باید بداند که دل او، خدا می خواهد و باید به دنبال خدا برود. انسان تا به سوی خدا حرکت نکند، خود را نیافته و گرفتار از خودبیگانگی است.